وقتی داشتم تصمیم می گرفتم که برای اولین بار کامنت بذارم و خودمو به عنوان یه عضو معرفی کنم خیلییی نگران بودم
از وقتی کوچیک بودم تعریفای خوبی از فضای مجازی و دوستای مجازی نشنیده بودم واسه همین خیلییی می ترسیدم
خیلیی از زمانی که با سایت اونیی جیسوگ اشنا شدم نمی گذره و تو اون زمان در کنار اونی جیسوگ و ادمین بع عزیز و بچه های پایه سایت یواش یواش یخم آب شد و تصمیم گرفتم منم اعلام وجود کنم. بعد یه مدت بچه هایی که خیلییی برام اشنا بودن ولیی اونا منو نمی شناختن هر کدوم برا خودشون سایت زدن و
کم کم رفت و آمدشون به سایت اونی جیسوگ کم شد تو اون مدت من خیلیی بهشون وابسته شده بودم این شد که سعی می کردم ازین
سایت به اون سایت برم و کنارشون باشم
ولییی بازم همچنان نمی تونستم تو سایتاشون کامنت بدم و خودمو معرفیی کنم.چون از واکنشاشون خیلیی نگران بودم.
چند روزی این جوری گذشت و رفتار اونییی رو با افراد جدید دیدم نمی دونم چراا ولیی از همون اول مهرش به دلم نشست و کنارش احساس راحتیی کردم.تا این اندازه کهه حتی می تونستم راجب احساساتم با هاش حرف بزنم.
خیلییی طول نکشید که حس خواهرانه رو به من منتقل کرد و من تو زمان خیلیییی کوتاهیییی شیفته صداقت و دل پاکش و مهربونیییش
شدم.بعدم که دوستای خوب دیگه ای مثل شادی اونی و نفسی و دنی و کیوت وپیشول و یاسی و ملیی و نوراا و پریس و مبینا و جدیدا لیا و هانیه وارد زندگیم شدن
اونیییی من یه دونه اییی.نمی فهمم چه جوریی انقد خوبی و حس خوبی رو منتقل می کنییی.فقط اینو می دونم که کنارت ارامش دارم
امیدوارم چیزای ناراحت کننده تو دلت لونه نکنن و همیشهه شاد و خندوون کنار ما بمونیییی و می خوام اینو بدونی من و بچه ها همیشه
کنارتیم تا حالتو خوب کنیم❤
ߘ
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
حالا ازینن حرفااااا بگذریییم خجاااالت نمی کشییین انققد این مامیییتونو اذیت می کنین
اخه این چه کارییییییییییه
درباره این سایت